سلام!
«دکتر IT» کمکم داره تبدیل میشه به دکتر عمومی و از همهچیز مینویسه، غیر از دنیای IT! این رو بگم که این مدت بیشتر کارهایی که توی حوزهی IT داشتم، سختافزاری و زیرساختی بود! یعنی با داکت و کابل و دریل و مته و پیچ و رولپلاک و گچ و سیمان (!) سر و کار داشتم! این رو برای اون دوستانی نوشتم که فکر میکنن همهی IT-Man ها خیلی شیک و مجلسی میشینن پشت کامپیوتر و قهوه میخورن و سایت ناسا رو هک میکنن!
به دلیل افزایش مسئولیتهام توی محیط کار و خستگیهای جسمی و فکری، مجبور شدم یکی از دو کلاس زبانی رو که داشتم، تحویل بدم و اونها رو بسپارم به یک معلم دیگه. راستش دوراهی سختی بود: یک طرف کلاسی بود که خیلی خوب بودن و سطحشون بالا بود و کارم راحت؛ و یک طرف دیگه کلاسی که شیطنت میکردن و از نظر دانش زبانی اوضاع خوبی نداشتن و بنا به پیشنهاد خودم، براشون یک ترم به صورت آزاد برنامهریزی شده بود. بنا به حس مسئولیتپذیری، کلاس دوم رو انتخاب کردم.
کلاس اول، کلاسی بود که اینجا در موردشون نوشتم؛ همون کلاسی که با هم دیگه یک مجله به زبان انگلیسی نوشتیم و کلی لذت بردیم! امّا بالأخره هر آغازی پایانی داره و مسیر همراهی من هم با این کلاس به پایان خودش رسید؛ پایان روزهای خوب و خوشی که در کنار هم داشتیم.
در انتهای کلاس، هر کدوم از این شاگردهای خوب و مهربان و بامعرفت، احساسشون نسبت به این کلاس رو برام نوشتن و من هم بهشون قول دادم که نوشتههاشون رو بذارم اینجا. پس من رو دنبال کنید!
ادامه مطلب ...
سلام!
قابل توجه دوستان آی تی! این مطلب هم بیشتر به دنیای زبان انگلیسی ارتباط داره! امّا نگران نباشید! یه مطلب مخصوص در مورد VMWare آماده کردم که قطعاً به دوستان مجازیساز (!) خواهد خورد. تصاویرش آمادهست، ان شا الله سر فرصت آپلود میکنم.
و امّا امروز...
اگه این مطلب رو خونده باشید، میدونید که من دوباره به دنیای تدریس زبان انگلیسی برگشتم و خدا رو شکر، بازگشتی موفقیت آمیز داشتم! موفقیت خودم رو به این صورت میسنجم که توی جلسات آخر، از بچهها میپرسم نحوهی تدریسم چطور بوده. بازخوردهاشون (اکثراً مثبت) رو با هم جمع میکنم، رضایت نسبی اونها رو به دست میارم، حدود 20 درصد ازش کم میکنم (چون احتمال میدم توی رودربایستی این حرفها رو زده باشن!) و در آخر به یک عدد میرسم که کاری بهش ندارم و نظر خودم رو نسبت به کلاس به عنوان میزان موفقیم در نظر میگیرم!
از بچههایی که باهاشون کلاس دارم، میخوام که بدون تعارف نظرشون رو در مورد کلاسی که این ترم داشتیم، توی قسمت نظرات این مطلب بنویسن.
امّا کار بزرگی که این دخترهای باهوش برام انجام دادن، واقعاً عالی بود! ازشون خواستم که یک مجله به زبان انگلیسی بنویسن! بدون تعارف بگم که روزهای اول، واقعاً فکر نمیکردم بتونن این کار رو انجام بدن. امّا واقعاً من رو روسفید کردن.
من هم سعی میکنم تا جایی که بتونم بهشون توی این مسیر کمک کنم. از یادگیری نرمافزار Adobe InDesign برای صفحهآرایی گرفته تا ویرایش مقالههاشون و شاید جذب اسپانسر و چاپ با کیفیت عالی!
به عنوان نمونه، تصویر جلد مجلهشون رو میذارم که لذت ببرید:
و البته دلم نیومد زیبایی عکس رو با لوگوی Dr-IT خراب کنم.
ازتون واقعاً ممنونم بچهها: شبنم، فائزه، سبا، پگاه، مائده، زینب و هانیه. کارِتون عالی بود!
سلام خدمت تمامی دوستان!
خیلی خیلی وقت بود که فرصت نکرده بودم بیام و توی سایت چیزی بنویسم! منظورم از «وقت نکرده بودم»، به معنی واقعی کلمه همین هست!
توی این مدت، اتفاقات زیادی برای خودم و سرزمینم افتاد و تصمیمات جدیدی هم گرفتم.
یکی از مهمترین تصمیماتی که گرفتم، انصراف از ادامهی تحصیل در دانشگاه شهید بهشتی بود؛ به چند دلیل: اول اینکه این بار، دومین مرتبهای بود که میخواستم مدرک کارشناسی ارشد بگیرم. اولین دورهی کارشناسی ارشد خودم رو توی دانشگاه علامه طباطبایی گذرونده بودم و به جدّ خدمتتون عرض کنم که دورهای که بنده در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم (دورهی مجازی- الکترونیکی) با وجود تمام مزایا و خوبیهایی که داشت، به هیچ عنوان لایق نام «دانشگاه شهید بهشتی» و «دورهی کارشناسی ارشد» نبود. نهایتاً در حد فوق دیپلم دانشگاه پیام نور ارزش داشت! مضاف بر اینکه باید متحمل هزینهی مادی و زمانی هم میشدم که خودش دلیل دیگهای برای انصرافم از تحصیل بود. امّا رشتهی بسیار بسیار جالب و کاربردیای بود و هر وقت سرم کمی خلوتتر شد، حتماً یک بار دیگه کنکور شرکت میکنم و این بار در دانشگاه تهران یا دانشگاه علامه تحصیلم رو ادامه میدم.
تصمیم دومم، بازگشت به دنیای تدریس بعد از حدود 4 سال بود!
واقعاً فکر نمیکردم روزی برسه که اینقدر دلم برای تدریس تنگ بشه! عجیب بود! ولی وقتی از کلاس بیرون اومدم، احساس عجیبی داشتم! احساس کسی که بعد از چند سال دوری، دوست عزیزی رو مجدداً دیده باشه!
امّا... امّا نکتهی مهم این بازگشت، اولین تجربهی تدریس به دخترهای نوجوان بود!
خب، قبلاً هم تجربهی تدریس به دخترها و خانمها رو داشتم، البته در محیطهای مختلط. مثل کلاسهای دانشگاه یا کلاسهای ICDL و Photoshop و بعضی وقتها هم دورههای آموزش زبانی که خودم برگزار میکردم. امّا برای اولین بار هست که در یک آموزشگاه دخترانه مشغول به تدریس هستم. اجازه بدید رک و راست خدمتتون عرض کنم: واقعاً کارِ وحشتناکیه! حتی نمیتونید تصور کنید که 8-10 تا دختر توی رنج سنی 13 تا 16 سال، چقدر میتونن شرّ و پرانرژی باشن! به معنای واقعی کلمه، فقط یک نفر رو میخوان که به عنوان ناظم سرِکلاس حضور داشته باشه و بتونه اونها رو ساکت کنه!
احتمالاً خیلی زود مجدداً از این کلاس براتون بنویسم. ولی فعلاً فرصت ندارم و باید به کارهای ترجمهم برسم.
البته چند نکته در مورد کابل کشی شبکه هم هست که بعداً خدمتتون عرض میکنم؛ ان شا الله!
فعلاً خداحافظ!