سلام به همه!
دو موضوع بسیار مهمی از قلم افتاده بود که فراموش کرده بودم اینجا بنویسم.
البته این دو موضوع، در حوزهی کاری ترجمه و ادبیات بنده هست.
موضوع اول اینکه:
موفق شدم مجوز نشر کتاب رو بگیرم و انتشارات «فروغ فرهنگ» رو ثبت کنم. ان شا الله با تلاش و کوشش بسیار بیش از این، بتونم کتابهای بیشتری رو تحت عنوان این انتشارات چاپ و منتشر کنم.
موضوع دوم اینه:
به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی، از ارکان فرهنگ و ادب استان قزوین تقدیر شد که بنده هم به عنوان «مترجم برتر استان» انتخاب شدم.
فعلاً خدانگهدار!
خب، سلام!
اول از همه اینکه خیلیییییی وقت بود نیومده بودم اینجا!
عذرخواهی
رسمی و قوی میکنم از همهی دوستانی که منتظر جلد پنجم مجموعهی «خانم
پرگرین» بودن و هستن! سرانجام ترجمه به اتمام رسید و الان در حال گذراندن
مراحل مجوز، صفحهآرایی و چاپ هست. و اگر ان شا الله همهچیز به خوبی پیش بره، تا پایان سال چاپ خواهد شد و میتونید توی تعطیلات عید؛ با خیال راحت بخونید!
امّا خبر دوم... خبر دوم اینکه بعد از یک حرکت رفت و برگشتی به شرکت لوازم خانگی پارس؛ الان به عنوان «رئیس واحد فناوری اطلاعات» توی این شرکت مشغول به کار هستم! از همینجا هم از همهی بچههای شرکت «ایمن افزار وایا» که یک دورهی 4 ماههی عالی رو کنارشون بودم، صمیمانه تشکر میکنم.
کلّی آموزش جدید دارم براتون؛ ولی دعا کنید که اینجا سرم خلوت بشه که بتونم اونها رو هم منتشر کنم!
سلام!
امروز با یک خبر خوب برای دوستداران کتاب اومدم! امروز تصمیم گرفتم که کتابهای ترجمهی خودم رو توی فروشگاه آنلاین ساعتهای دیواری هم برای فروش قرار بدم. فعلاً مجموعهی «بیگ نِیت» رو برای فروش قرار دادم و ان شا الله به زودی، سایر مجموعهها (خانم پرگرین، کاپیتان زیرشلواری و سرکار هاپو) هم برای فروش در فروشگاه قرار خواهند گرفت. لینک آدرس فروشگاه کتابها رو از قسمت «پیوندها» میتونید پیدا کنید؛ اینجا هم آدرسش رو میذارم:
سلام!
امروز اومدم تا یه کتاب کُمیک خیلی خیلی جالب رو بهتون معرفی کنم! مجموعه داستانهای «بیگ نِیت»! این تصویری که مشاهده میکنید، مربوط به ایشون هست:
یه پسربچهی 11 سالهی شرّ و مردمآزار و تنبل، و البته باهوش! به احتمال زیاد، موقع خوندنش یادِ کارهایی که دوران راهنمایی و دبیرستان مرتکب شدید میفتید! برای همین هم توصیه میکنم بابا و مامانهایی که این مجموعه رو برای دخترخانمها و آقاپسرهای خودشون میخرن، اول خودشون بخونن و یاد دستهگلهایی بیفتن که توی مدرسه به آب میدادن!
«نِیت» ماجراهای عجیب و غریب و خندهداری داره! مثلاً وقتی که میخواد برای بهتر شدن توی بستکبال، وزنش رو افزایش بده:
سلام!
«دکتر IT» کمکم داره تبدیل میشه به دکتر عمومی و از همهچیز مینویسه، غیر از دنیای IT! این رو بگم که این مدت بیشتر کارهایی که توی حوزهی IT داشتم، سختافزاری و زیرساختی بود! یعنی با داکت و کابل و دریل و مته و پیچ و رولپلاک و گچ و سیمان (!) سر و کار داشتم! این رو برای اون دوستانی نوشتم که فکر میکنن همهی IT-Man ها خیلی شیک و مجلسی میشینن پشت کامپیوتر و قهوه میخورن و سایت ناسا رو هک میکنن!
به دلیل افزایش مسئولیتهام توی محیط کار و خستگیهای جسمی و فکری، مجبور شدم یکی از دو کلاس زبانی رو که داشتم، تحویل بدم و اونها رو بسپارم به یک معلم دیگه. راستش دوراهی سختی بود: یک طرف کلاسی بود که خیلی خوب بودن و سطحشون بالا بود و کارم راحت؛ و یک طرف دیگه کلاسی که شیطنت میکردن و از نظر دانش زبانی اوضاع خوبی نداشتن و بنا به پیشنهاد خودم، براشون یک ترم به صورت آزاد برنامهریزی شده بود. بنا به حس مسئولیتپذیری، کلاس دوم رو انتخاب کردم.
کلاس اول، کلاسی بود که اینجا در موردشون نوشتم؛ همون کلاسی که با هم دیگه یک مجله به زبان انگلیسی نوشتیم و کلی لذت بردیم! امّا بالأخره هر آغازی پایانی داره و مسیر همراهی من هم با این کلاس به پایان خودش رسید؛ پایان روزهای خوب و خوشی که در کنار هم داشتیم.
در انتهای کلاس، هر کدوم از این شاگردهای خوب و مهربان و بامعرفت، احساسشون نسبت به این کلاس رو برام نوشتن و من هم بهشون قول دادم که نوشتههاشون رو بذارم اینجا. پس من رو دنبال کنید!
ادامه مطلب ...