سلام!
قابل توجه دوستان آی تی! این مطلب هم بیشتر به دنیای زبان انگلیسی ارتباط داره! امّا نگران نباشید! یه مطلب مخصوص در مورد VMWare آماده کردم که قطعاً به دوستان مجازیساز (!) خواهد خورد. تصاویرش آمادهست، ان شا الله سر فرصت آپلود میکنم.
و امّا امروز...
اگه این مطلب رو خونده باشید، میدونید که من دوباره به دنیای تدریس زبان انگلیسی برگشتم و خدا رو شکر، بازگشتی موفقیت آمیز داشتم! موفقیت خودم رو به این صورت میسنجم که توی جلسات آخر، از بچهها میپرسم نحوهی تدریسم چطور بوده. بازخوردهاشون (اکثراً مثبت) رو با هم جمع میکنم، رضایت نسبی اونها رو به دست میارم، حدود 20 درصد ازش کم میکنم (چون احتمال میدم توی رودربایستی این حرفها رو زده باشن!) و در آخر به یک عدد میرسم که کاری بهش ندارم و نظر خودم رو نسبت به کلاس به عنوان میزان موفقیم در نظر میگیرم!
از بچههایی که باهاشون کلاس دارم، میخوام که بدون تعارف نظرشون رو در مورد کلاسی که این ترم داشتیم، توی قسمت نظرات این مطلب بنویسن.
امّا کار بزرگی که این دخترهای باهوش برام انجام دادن، واقعاً عالی بود! ازشون خواستم که یک مجله به زبان انگلیسی بنویسن! بدون تعارف بگم که روزهای اول، واقعاً فکر نمیکردم بتونن این کار رو انجام بدن. امّا واقعاً من رو روسفید کردن.
من هم سعی میکنم تا جایی که بتونم بهشون توی این مسیر کمک کنم. از یادگیری نرمافزار Adobe InDesign برای صفحهآرایی گرفته تا ویرایش مقالههاشون و شاید جذب اسپانسر و چاپ با کیفیت عالی!
به عنوان نمونه، تصویر جلد مجلهشون رو میذارم که لذت ببرید:
و البته دلم نیومد زیبایی عکس رو با لوگوی Dr-IT خراب کنم.
ازتون واقعاً ممنونم بچهها: شبنم، فائزه، سبا، پگاه، مائده، زینب و هانیه. کارِتون عالی بود!
سلام!
یادمه زمانی که نوجوان بودم، داستانهای هری پاتر خیلی محبوب بود. اونقدر محبوب که قبل از انتشار کتاب، مردم جلوی کتابفروشیها توی صف میایستادن و میخواستن جزو اولین نفراتی باشن که این کتابها رو میخونه. البته توی ایران وضع به این صورت هم نبود، ولی اینجا هم طرفدارانی داشت و مترجمهایی که این مجموعه رو ترجمه کردهن. البته من بین تمامی ترجمهها، ترجمهی زندهیاد آقای «پرتو اشراق» رو بیشتر از بقیه میپسندم. شاید به این خاطر که اولین بار، با این ترجمه مجموعهی هری پاتر رو خوندهم.
خواستم این رو بگم که من هم دوست داشتم در بین همهی مترجمهایی که این کار رو ترجمه کردهن، ترجمهای از هری پاتر با قلم خودم و حس و حال خودم ارائه بدم و مهمتر از اون اینکه بتونم یکی از کتابهای حاضر در لیست پروفروشترین کتابهای نیویورک تایمز (New York Times Bestsellers) رو هم توی کارنامهی ترجمهم داشته باشم.
روزها گذشت و من کارِ ترجمه رو با انتشارات «سایهگستر»از سال 1396 شروع کردم. توی این مدت، دو تا آرزو همیشه همراهم بوده:
1- ترجمهی متن کامل کتاب «آرزوهای بزرگ» اثر چارلز دیکنز
2- ترجمهی مجموعهی هری پاتر
راستش دلیل اصلی من برای ترجمهی هری پاتر، این شده بود که یکی از کتابهای پرفروش دنیا رو ترجمه کنم. چند روز پیش وقتی داشتم کتابی رو ترجمه میکردم، دوباره این فکر اومد توی سرم. تصمیم گرفتم نگاهی به فهرست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز بندازم و ببینم هری پاتر هنوز هم جزو اونها هست یا نه؟
وقتی فهرست پرفروشترین مجموعه داستانهای کودکان رو باز کردم، دیدم که هری پاتر توی رتبهی پنجم این فهرست قرار گرفته. راستش رو بخواید، یه جورایی حالم گرفته شد و ناراحت شدم. امّا وقتی بیشتر نگاه کردم، چیز جالبتری دیدم:
باورم نمیشد که داشتم اولین و دومین و ششمین کتاب توی این فهرست رو ترجمه میکردم!
بله! رتبهی اول مربوط به کتاب Dog Man بود که من به اسم «سرکار هاپو» اون رو ترجمه کرده بودم و البته قسمتهای جدیدش رو در دست ترجمه دارم!
رتبهی دوم مربوط به مجموعهی Miss Peregrine’s Peculiar Children بود که جلد دو و سه و چهار این مجموعه رو با نامهای «شهر اشباح»، «کتابخانهی ارواح» و «نقشهی روزگار» ترجمه کردهم و الان هم مشغول ترجمهی جلد پنجم هستم!
رتبهی ششم هم مربوط به مجموعهی Captain Underpants بود که این مجموعه رو هم با نام «کاپیتان زیرشلواری» ترجمه کردهم و باز هم قسمتهای جدیدش رو دارم ترجمه میکنم!
وای که رسیدن به این آرزوی بزرگ، حس خیلی خوبی برام داشت!
امیدوارم که همهی شما هم به آرزوهای بزرگ خودتون برسید!
خداحافظ!
سلام خدمت تمامی دوستان!
خیلی خیلی وقت بود که فرصت نکرده بودم بیام و توی سایت چیزی بنویسم! منظورم از «وقت نکرده بودم»، به معنی واقعی کلمه همین هست!
توی این مدت، اتفاقات زیادی برای خودم و سرزمینم افتاد و تصمیمات جدیدی هم گرفتم.
یکی از مهمترین تصمیماتی که گرفتم، انصراف از ادامهی تحصیل در دانشگاه شهید بهشتی بود؛ به چند دلیل: اول اینکه این بار، دومین مرتبهای بود که میخواستم مدرک کارشناسی ارشد بگیرم. اولین دورهی کارشناسی ارشد خودم رو توی دانشگاه علامه طباطبایی گذرونده بودم و به جدّ خدمتتون عرض کنم که دورهای که بنده در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم (دورهی مجازی- الکترونیکی) با وجود تمام مزایا و خوبیهایی که داشت، به هیچ عنوان لایق نام «دانشگاه شهید بهشتی» و «دورهی کارشناسی ارشد» نبود. نهایتاً در حد فوق دیپلم دانشگاه پیام نور ارزش داشت! مضاف بر اینکه باید متحمل هزینهی مادی و زمانی هم میشدم که خودش دلیل دیگهای برای انصرافم از تحصیل بود. امّا رشتهی بسیار بسیار جالب و کاربردیای بود و هر وقت سرم کمی خلوتتر شد، حتماً یک بار دیگه کنکور شرکت میکنم و این بار در دانشگاه تهران یا دانشگاه علامه تحصیلم رو ادامه میدم.
تصمیم دومم، بازگشت به دنیای تدریس بعد از حدود 4 سال بود!
واقعاً فکر نمیکردم روزی برسه که اینقدر دلم برای تدریس تنگ بشه! عجیب بود! ولی وقتی از کلاس بیرون اومدم، احساس عجیبی داشتم! احساس کسی که بعد از چند سال دوری، دوست عزیزی رو مجدداً دیده باشه!
امّا... امّا نکتهی مهم این بازگشت، اولین تجربهی تدریس به دخترهای نوجوان بود!
خب، قبلاً هم تجربهی تدریس به دخترها و خانمها رو داشتم، البته در محیطهای مختلط. مثل کلاسهای دانشگاه یا کلاسهای ICDL و Photoshop و بعضی وقتها هم دورههای آموزش زبانی که خودم برگزار میکردم. امّا برای اولین بار هست که در یک آموزشگاه دخترانه مشغول به تدریس هستم. اجازه بدید رک و راست خدمتتون عرض کنم: واقعاً کارِ وحشتناکیه! حتی نمیتونید تصور کنید که 8-10 تا دختر توی رنج سنی 13 تا 16 سال، چقدر میتونن شرّ و پرانرژی باشن! به معنای واقعی کلمه، فقط یک نفر رو میخوان که به عنوان ناظم سرِکلاس حضور داشته باشه و بتونه اونها رو ساکت کنه!
احتمالاً خیلی زود مجدداً از این کلاس براتون بنویسم. ولی فعلاً فرصت ندارم و باید به کارهای ترجمهم برسم.
البته چند نکته در مورد کابل کشی شبکه هم هست که بعداً خدمتتون عرض میکنم؛ ان شا الله!
فعلاً خداحافظ!
سلام!
امروز میخوام در مورد ترجمهی ماشینی یه کمی صحبت کنم (یا بنویسم).
قبل از اینکه به بحث ترجمهی ماشینی و بررسی اون از دیدگاه یه مترجم/ زبانشناس بپردازیم، قبلش باید ببینیم که خودِ «ترجمه» (Translation) چی هست!
واژهی Translation، از ترکیب دو واژهی لاتین «trans» و «lātiō» به وجود اومده. واژهی trans به معنای «میان دو یا چند چیز» و lātiō هم به معنای «منتقل کردن» هست. پس در واقع translation یعنی انتقال «چیزی» از «جایی به جای دیگه». در ترجمه، این «چیز»، معنا خواهد بود و از «جایی به جای دیگه» هم یعنی از زبانی به زبان دیگه. پس میتونیم ترجمه رو اینطور تعریف کنیم: «انتقال معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد».
با این تعریف، میتونیم روند ترجمه رو هم به این شکل بیان کنیم: درک معنا در زبان مبدأ و بیان اون به زبان مقصد. و کار مترجم هم به این صورت میشه که باید چیزی رو در زبان مبدأ کسب کنه (از راه شنیدن یا دیدن)، معنای اون رو درک کنه، و در نهایت اون رو به زبان مقصد بیان کنه (از راه گفتار یا نوشتار):
ادامه مطلب ...
سلام!
امروز میخوام دربارهی یکی از کتابهای فانتزی و پرفروش توی امریکا و اروپا صحبت کنم؛ مجموعه داستانهای «بچههای عجیب و غریب خانم پرگرین» و به انگلیسی Miss Peregrine's Peculiar Children.
اگه طرفدار کتابهای «هری پاتر» (Harry Potter) باشید، اگه از سه گانهی «ارباب حلقهها» (The Lord of the Rings) خوشتون بیاد و کلاً اگه ذهنی خلاق و عاشق ماجراجویی داشته باشید، مطمئن باشید که این کتاب شما رو ناامید نمیکنه.
داستان از جایی شروع میشه که پسر نوجوانی به نام «جیکوب» متوجه میشه که پدربزرگش یه آدم معمولی نبوده و تواناییهای خاصی داره. پدربزرگ جیکوب، اِیب پورتمن (Abraham (Abe) Portman)، فردی بود که به «دنیای عجیب و غریبها» (Peculiardom) تعلق داشت؛ دنیایی که افرادی با تواناییهای عجیب و غریب، در گوشهای از همین دنیا در آن زندگی میکنند. شاید ما هر روز داریم اونها رو میبینم و متوجه حضورشون نمیشیم و بعضی وقتها هم فکر میکنیم چیزی که دیدیم خواب و خیال بوده یا از همه محتملتر، اونها رو به چشم جادوگر یا تردست میبینیم!
دنیای عجیب و غریبها، دنیای جالبیه! هر کسی سعی میکنه تا با استعدادهای خاصی که داره، دنیا رو تبدیل به جای بهتری برای زندگی کنه؛ امّا... روزی میرسه که عدهی کمی از این عجیب و غریبها، از رهبری «زمانسازها» (Ymbrynes) خسته میشن و میخوان خودشون کنترل دنیای عجیب و غریبها رو به دست بگیرن. عجیب و غریبهای بلند پروازی که حاضرن برای رسیدن به خواستههاشون، همنوعان خودشون رو هم فدا کنن.
بنا به دلایلی که داستانش توی کتاب سوم، یعنی «کتابخانهی ارواح» گفته شده، این عجیب و غریبها موفق نمیشن نقشهی شوم خودشون رو به طور کامل به سرانجام برسونن و در نهایت تبدیل به موجوداتی به نام «اشباح پنهان» (Hollowgast) میشن. این اشباح، از روح آدمهای عجیب و غریب و گوشت بدن انسانهای عادی تغذیه میکنن. در واقع، با پیدایش این دشمن مشترک، مرز بین دنیای عجیب و غریبها و آدمهای عادی برداشته میشه.
متأسفانه هیچکسی قادر به دیدن این «اشباح پنهان» نیست. البته بهتره بگم تنها افراد بسیار بسیار کمی استعداد عجیب و غریب دیدن این اشباح رو دارن که «جیکوب» و پدربزرگش دو نفر از این افراد هستن.
با مرگ پدربزرگ جیکوب، جیکوب به طور ناخواسته وارد دنیای عجیب و غریبها میشه. دنیایی که تا قبل از اون از وجودش خبر نداشته. جیکوب بعد از وارد شدن به دنیای عجیب و غریبها، با زمانسازی به نام «خانم پرگرین» (Peregrine) و بچههایی که تحت کفالت اون هستن آشنا میشه. بچههایی که هر کدوم تواناییهای عجیب و غریب خاص خودشون رو دارن: «اِما» که میتونه با دستهای خودش آتش درست کنه، «میلارد» پسربچهای نامرئی که دربارهی تمام اسرار دنیای عجیب و غریبها اطلاعات زیادی داره،«برانوین» دختری که قدرت بدنی خارقالعادهای داره، «اینوک» که استعداد عجیبی در زنده کردن موجودات بیجان مثل عروسکها داره، «اولیو» دختری که از هوا هم سبکتره و فقط با کمک کفشهای سربی خودش میتونه روی زمین راه بره، «هیو» که توی شکم خودش از تعداد زیادی زنبور نگهداری میکنه و میتونه در مواقع لازم، اونها رو رهبری کنه، «هوراس» پسری که میتونه توی رؤیاهاش آینده رو ببینه، «فیونا» که میتونه در عوض چند ثانیه باعث رشد هر درخت یا گیاهی بشه، و «کِلِر» دختر کوچولویی که یک دهان اضافه هم پشت سرش داره.
جیکوب از حرفهای خانم پرگرین و بچههای عجیب و غریب متوجه میشه که افرادی به نام «سفیدچشمها» (Wights) قصد دارن تا دنیای عجیب و غریبها رو نابود کنن. امّا قبل از اینکه بتونه اطلاعات بیشتری کسب کنه، سفیدچشمها خانم پرگرین رو گروگان میگیرن و ماجراجویی جیکوب و دوستانش در دنیای عجیب و غریبها شروع میشه.
حالا دیگه نوبت جیکوب و دوستانش هست که به جنگ ارتش سفیدچشمها برن و خانم پرگرین و سایر زمانسازهای دزدیده شده رو نجات بدن. و البته توی این راه، دوستان دیگهای هم پیدا میکنن: «اَدیسون» سگ سخنگو، «شارون» انسانی با ظاهر عجیب و غریب و دوستانی عجیب و غریبتر، و آدمهای عجیب و غریب دیگه در اروپا و امریکا. و تمام این داستانها، توی این مجموعهی فعلاً چهار جلدی روایت شده. نویسنده قول داده که این مجموعه، یک مجموعهی شش جلدی خواهد بود. پس هنوز باید منتظر دو جلد آخر باشیم.
من به عنوان مترجم و انتشارات سایهگستر به عنوان ناشر، افتخار این رو داریم که برای اولین بار ترجمهی جلد چهارم این مجموعه رو با نام «نقشهی روزگار» به علاقمندان به این مجموعه تقدیم کنیم.
اگه سه جلد اول این مجموعه رو خونده باشید، بهتون قول میدم که از خوندن جلو چهارم بسیار لذت خواهید برد! چون خودم از خوندن جلد سه و چهار، بیشتر از دو جلد اول لذت بردم! ماجراجوییها و فانتزیهای این دو جلد، بیشتر از قسمتهای اول بود!
راستی! خودم از علاقمندان به مجموعهی «هری پاتر» هستم و چندین بار کتابهاش رو خوندم و فیلمهاش رو دیدم. خواستم بگم که مجموعهی خانم پرگرین رو برای سومین مرتبهست که دارم میخونم! یک بار موقع ترجمه، یک بار قبل از چاپ و موقع نمونهخوانی و الان هم بعد از چاپ!