دکتر آی تی

دکتر آی تی

وب‌ سایت شخصی سهیل محمدیان- مترجم کتاب های کودکان و بزرگسالان، متخصص حوزه‌ ی آی تی و شبکه
دکتر آی تی

دکتر آی تی

وب‌ سایت شخصی سهیل محمدیان- مترجم کتاب های کودکان و بزرگسالان، متخصص حوزه‌ ی آی تی و شبکه

ابراهیم منصفی- رامی

سلام!

امروز با یک مطلب کاملاً بی ربط به دنیای IT در خدمت شما هستم! البته خیلی هم بی‌ربط نیست؛ الان عرض می‌کنم!

خبر از احوالات و عادات دوستان نرم‌افزار نویس ندارم؛ ولی من که شبکه و سخت‌افزار کار می‌کنم، حتماً هنگام کار باید به موسیقی گوش بدم. واقعاً خستگی من رو کم‌تر می‌کنه و تمرکزم رو بیشتر. البته بسیار هم اتفاق افتاده که وسط کار، ناگهان درگیر شعر و آهنگ شدم و نشستم کنار سرور و با هم (منظورم من و سرور هست!) دل به آهنگ سپردیم و لذت بردیم!

با توجه به پیشینه‌ی موسیقایی که از قبل دارم، سعی می‌کنم خیلی حواسم رو نسبت به آهنگ‌هایی که گوش می‌کنم جمع کنم. هر چیزی رو گوش نمی‌دم؛ خصوصاً آهنگ‌های جدید رو. البته تمام سبک‌های موسیقی برای من قابل احترام هستن. ولی سبک‌های مورد علاقه‌ی من، سنتی، سافت راک و محلی هست. (می‌دونم... می‌دونم... هیچ ربطی به هم ندارن! خصوصاً سنتی و راک!)

شاید یه روزی بیشتر در مورد سلیقه‌ی موسیقایی خودم این‌جا نوشتم. امروز برای نوشتار دیگه‌ای اومدم این‌جا.

نمی‌دونم با موسیقی نواحی چقدر آشنا هستید. ولی گنجینه‌ای در جنوب ایران هست که متأسفانه خیلی بهش توجه نمی‌شه. از موسیقی بلوچی سیستان و بلوچستان گرفته تا اشعار بستکی بندرعباس و نواهای عربی خوزستان. واقعاً فوق‌العاده هستن.

امّا در این بین، افرادی هستن که همیشه توی تاریخ و فرهنگ و موسیقی این سرزمین گرم موندگار هستن که یکی از اون‌ها، شخصی بود به نام ابراهیم منصفی با نام هنری رامی.

مهم نیست که رامی کِی به دنیا اومد و کِی از دنیا رفت... اصلاً مهم نیست که چطور از دنیا رفت... اصلاً مهم نیست که در طول زندگی خودش چکار کرد... مهم اینه که رامی عاشق بود! یه عاشق واقعی! جمله‌ی زیبایی که در وبسایت رسمی خود رامی نوشته شده، مؤید این نکته‌ست: «آه چه زیباست... عشق بزرگ تو... در دل کوچک من!»

مهم زیبایی و عشق و حسرت و غم و اندوه و لذتی هست که در اشعار و آهنگ‌های رامی موج می‌زنه. اون‌قدر مهم که من، کسی که هیچ پیوند خونی با جنوب و خاک گرمش ندارم، رو به خودش جذب می‌کنه و مجبور می‌کنه تا حد توانم گویش بستکی بندرعباس رو یاد بگیرم!

اهالی جنوب، ابراهیم منصفی رو هم به نام «رامی» و به لقب «نیمای جنوب» می‌شناسن.

چند تا از معروف‌ترین آهنگ‌های این هنرمند رو براتون می‌ذارم. امیدوارم که ازشون لذت ببرید:


1) دانلود آهنگ لبخند از ابراهیم منصفی (نکته: این آهنگ توی فیلم سینمایی «روز سوم» هم توسط «مهدی ساکی» خونده شده.

2) دانلود آهنگ نهنگ از ابراهیم منصفی

3) دانلود آهنگ یار نِتا از ابراهیم منصفی


در انتها این نکته رو هم بگم که راه ابراهیم منصفی هنوز توی خطه‌ی جنوب ادامه داره. خواننده‌هایی مثل «مهدی ساکی» یا «حیدو هدایتی» (که آهنگ «قطار خالی»ش فوق‌العاده‌ست!) و گروه‌هایی مثل جالبوت و داماهی دارن با کمال قدرت و هنر، موسیقی جنوب رو به دنیا معرفی می‌کنن. سعی کنید حتماً نمونه‌هایی از کارهاشون رو گوش کنید.

خداحافظ!

یک آرزوی بزرگ!

سلام!

یادمه زمانی که نوجوان بودم، داستان‌های هری پاتر خیلی محبوب بود. اون‌قدر محبوب که قبل از انتشار کتاب، مردم جلوی کتابفروشی‌ها توی صف می‌ایستادن و می‌خواستن جزو اولین نفراتی باشن که این کتاب‌ها رو می‌خونه. البته توی ایران وضع به این صورت هم نبود، ولی این‌جا هم طرفدارانی داشت و مترجم‌هایی که این مجموعه رو ترجمه کرده‌ن. البته من بین تمامی ترجمه‌ها، ترجمه‌ی زنده‌یاد آقای «پرتو اشراق» رو بیشتر از بقیه می‌پسندم. شاید به این خاطر که اولین بار، با این ترجمه مجموعه‌ی هری پاتر رو خونده‌م.

خواستم این رو بگم که من هم دوست داشتم در بین همه‌ی مترجم‌هایی که این کار رو ترجمه کرده‌ن، ترجمه‌ای از هری پاتر با قلم خودم و حس و حال خودم ارائه بدم و مهم‌تر از اون این‌که بتونم یکی از کتاب‌های حاضر در لیست پروفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز (New York Times Bestsellers) رو هم توی کارنامه‌ی ترجمه‌م داشته باشم.

روزها گذشت و من کارِ ترجمه رو با انتشارات «سایه‌گستر»از سال 1396 شروع کردم. توی این مدت، دو تا آرزو همیشه همراهم بوده:

1- ترجمه‌ی متن کامل کتاب «آرزوهای بزرگ» اثر چارلز دیکنز

2- ترجمه‌ی مجموعه‌ی هری پاتر


راستش دلیل اصلی من برای ترجمه‌ی هری پاتر، این شده بود که یکی از کتاب‌های پرفروش دنیا رو ترجمه کنم. چند روز پیش وقتی داشتم کتابی رو ترجمه می‌کردم، دوباره این فکر اومد توی سرم. تصمیم گرفتم نگاهی به فهرست کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز بندازم و ببینم هری‌ پاتر هنوز هم جزو اون‌ها هست یا نه؟

وقتی فهرست پرفروش‌ترین مجموعه داستان‌های کودکان رو باز کردم، دیدم که هری پاتر توی رتبه‌ی پنجم این فهرست قرار گرفته. راستش رو بخواید، یه جورایی حالم گرفته شد و ناراحت شدم. امّا وقتی بیشتر نگاه کردم، چیز جالب‌تری دیدم:


باورم نمی‌‌شد که داشتم اولین و دومین و ششمین کتاب توی این فهرست رو ترجمه می‌کردم!

بله! رتبه‌ی اول مربوط به کتاب Dog Man بود که من به اسم «سرکار هاپو» اون رو ترجمه کرده بودم و البته قسمت‌های جدیدش رو در دست ترجمه دارم!

رتبه‌ی دوم مربوط به مجموعه‌ی  Miss Peregrine’s Peculiar Children بود که جلد دو و سه  و چهار این مجموعه رو با نام‌های «شهر اشباح»، «کتابخانه‌ی ارواح» و «نقشه‌ی روزگار» ترجمه کرده‌م و الان هم مشغول ترجمه‌ی جلد پنجم هستم!

رتبه‌ی ششم هم مربوط به مجموعه‌ی Captain Underpants بود که این مجموعه رو هم با نام «کاپیتان زیرشلواری» ترجمه کرده‌م و باز هم قسمت‌های جدیدش رو دارم ترجمه می‌کنم!

وای که رسیدن به این آرزوی بزرگ، حس خیلی خوبی برام داشت!

امیدوارم که همه‌ی شما هم به آرزوهای بزرگ خودتون برسید!

خداحافظ!

بازگشت دوباره!

سلام خدمت تمامی دوستان!

خیلی خیلی وقت بود که فرصت نکرده بودم بیام و توی سایت چیزی بنویسم! منظورم از «وقت نکرده بودم»، به معنی واقعی کلمه همین هست!

توی این مدت، اتفاقات زیادی برای خودم و سرزمینم افتاد و تصمیمات جدیدی هم گرفتم.

یکی از مهم‌ترین تصمیماتی که گرفتم، انصراف از ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه شهید بهشتی بود؛ به چند دلیل: اول اینکه این بار، دومین مرتبه‌ای بود که می‌خواستم مدرک کارشناسی ارشد بگیرم. اولین دوره‌ی کارشناسی ارشد خودم رو توی دانشگاه علامه طباطبایی گذرونده بودم و به جدّ خدمتتون عرض کنم که دوره‌ای که بنده در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم (دوره‌ی مجازی- الکترونیکی) با وجود تمام مزایا و خوبی‌هایی که داشت، به هیچ عنوان لایق نام «دانشگاه شهید بهشتی» و «دوره‌ی کارشناسی ارشد» نبود. نهایتاً در حد فوق دیپلم دانشگاه پیام نور ارزش داشت! مضاف بر اینکه باید متحمل هزینه‌‌ی مادی و زمانی هم می‌شدم که خودش دلیل دیگه‌ای برای انصرافم از تحصیل بود. امّا رشته‌ی بسیار بسیار جالب و کاربردی‌ای بود و هر وقت سرم کمی خلوت‌تر شد، حتماً یک بار دیگه کنکور شرکت می‌کنم و این بار در دانشگاه تهران یا دانشگاه علامه تحصیلم رو ادامه می‌دم.

تصمیم دومم، بازگشت به دنیای تدریس بعد از حدود 4 سال بود!

واقعاً فکر نمی‌کردم روزی برسه که این‌قدر دلم برای تدریس تنگ بشه! عجیب بود! ولی وقتی از کلاس بیرون اومدم، احساس عجیبی داشتم! احساس کسی که بعد از چند سال دوری، دوست عزیزی رو مجدداً دیده باشه!

امّا... امّا نکته‌ی مهم این بازگشت، اولین تجربه‌ی تدریس به دخترهای نوجوان بود!

خب، قبلاً هم تجربه‌ی تدریس به دخترها و خانم‌ها رو داشتم، البته در محیط‌های مختلط. مثل کلاس‌های دانشگاه یا کلاس‌های ICDL و Photoshop و بعضی وقت‌ها هم دوره‌های آموزش زبانی که خودم برگزار می‌کردم. امّا برای اولین بار هست که در یک آموزشگاه دخترانه مشغول به تدریس هستم. اجازه بدید رک و راست خدمتتون عرض کنم: واقعاً کارِ وحشتناکیه! حتی نمی‌تونید تصور کنید که 8-10 تا دختر توی رنج سنی 13 تا 16 سال، چقدر می‌تونن شرّ و پرانرژی باشن! به معنای واقعی کلمه، فقط یک نفر رو می‌خوان که به عنوان ناظم سرِکلاس حضور داشته باشه و بتونه اون‌ها رو ساکت کنه!

احتمالاً خیلی زود مجدداً از این کلاس براتون بنویسم. ولی فعلاً فرصت ندارم و باید به کارهای ترجمه‌م برسم.

البته چند نکته در مورد کابل کشی شبکه هم هست که بعداً خدمتتون عرض می‌کنم؛ ان شا الله!

فعلاً خداحافظ!