سلام!
احتمالاً همهتون این داستان رو شنیدید که شرکت «گوگل» در شرایط مساوی، اون فردی رو انتخاب میکنه که تنبلتر باشه! و دلیل انتخابش هم اینه که آدمهای تنبل، همیشه برای انجام یه کار، راههای سادهتری رو پیدا میکنن! این نکته رو بگم که اگه من توی «سیلیکون وَلی» بودم، تا حالا مطمئناً توی گوگل استخدام شده بودم!
دوستانی که به عنوان ادمین شبکه توی شرکتهای مختلف هستن، با موضوعی روبهرو هستن به نام «مدیریت استفاده از اینترنت» که هم شامل پهنای باند میشه، هم ساعت استفاده و هم حجم دانلود کاربران. برای مدیریت این قضیه، اکثراً از پلتفرمی به نام «کریو» استفاده میکنن. (احتمالاً اپلیکیشنش رو توی گوشیهاتون هم داشته باشید؛ به عنوان ف.ی.ل.ت.ر شکن!)
نحوهی کارِ «کریو» به این صورته که روی لبهی شبکهی شما، ابزاری در اختیارتون میذاره که میتونید با استفاده از اون، موضوعاتی که گفتم رو برای هر کدوم از کاربران مدیریت کنید.
راهاندازی این سیستم، یه کم کار داره که از حدّ حوصلهی من خارجه! برای همین هم دنبال یک راهحل جایگزین میگشتم که با مطالعهی داکیومنتهای فایروال شرکت «فورتینِت/ FORTINET» تونستم این راه حل رو پیدا کنم! و امروز هم میخوام این قابلیت بسیار خوبِ فایروال «فورتیگیت» (فایروالهای برند فورتینِیت، تحت نام «فورتیگِیت/ FortiGate» تولید میشن) رو با شما به اشتراک بذارم.
پس با من همراه باشید:
سلام!
دوباره بازگشتیم به دنیای شیرین IT، قسمت «شبکه». امروز میخوایم درمورد اصلیترین جزء شبکههای کامپیوتری، یعنی کابلهای شبکه صحبت کنیم.
خیلی حاشیه نمیریم، توضیح زائد هم نمیدم. مستقیم میریم سر اصل مطلب!
اگه تا حالا از نزدیک به کابلهای شبکه نگاه انداخته باشید، میبینید که سوکتی (شما بخونید کانکتور/ Connector) شبیه سوکت تلفن داره؛ امّا بزرگتر! کاملاً درسته! اصولاً این دست از کانکتورها، با کد RJ شناخته میشن. به این صورت که کانکتورهای 4 پین (که برای اتصال گوشی تلفن به دستگاه مادر استفاده میشه) با نام RJ9، کانکتورهای 6 پین (که برای اتصال سیم تلفن به خودِ دستگاه مادرِ تلفن استفاده میشه) با نام RJ11 و کانکتورهای 8 پین (در در دنیای شبکه کاربرد دارن) با نام RJ45 شناخته میشن. این هم عکسش:
این از کانکتور! امّا میریم سر وقت کابل!
کابل شبکه از چهار جفت سیم به هم تابیده درست شده؛ یعنی جمعاً هشت تا سیم مسی با روکش پلاستیکی که البته رنگبندی مخصوص خودش رو داره: نارنجی، سفید-نارنجی، سبز، سفید-سبز، آبی، سفید- آبی، قهوهای و سفید- قهوهای. (حالا جلوتر بیشتر در موردشون مینویسم)
همونطور که میدونید، کابل شبکه وظیفهی انتقال دادههای دیجیتال رو بر عهده داره. در طول مسیر، این دادهها اگه در معرض جریانهای الکترومغناطیسی یا حتی جریان برق قرار بگیرن، دچار اختلال و «نویز» میشن. برای اینکه این اتفاق نیفته، از «شیلد» یا «فویل» استفاده میکنن:
سلام!
امروز اومدم تا یه کتاب کُمیک خیلی خیلی جالب رو بهتون معرفی کنم! مجموعه داستانهای «بیگ نِیت»! این تصویری که مشاهده میکنید، مربوط به ایشون هست:
یه پسربچهی 11 سالهی شرّ و مردمآزار و تنبل، و البته باهوش! به احتمال زیاد، موقع خوندنش یادِ کارهایی که دوران راهنمایی و دبیرستان مرتکب شدید میفتید! برای همین هم توصیه میکنم بابا و مامانهایی که این مجموعه رو برای دخترخانمها و آقاپسرهای خودشون میخرن، اول خودشون بخونن و یاد دستهگلهایی بیفتن که توی مدرسه به آب میدادن!
«نِیت» ماجراهای عجیب و غریب و خندهداری داره! مثلاً وقتی که میخواد برای بهتر شدن توی بستکبال، وزنش رو افزایش بده:
سلام!
«دکتر IT» کمکم داره تبدیل میشه به دکتر عمومی و از همهچیز مینویسه، غیر از دنیای IT! این رو بگم که این مدت بیشتر کارهایی که توی حوزهی IT داشتم، سختافزاری و زیرساختی بود! یعنی با داکت و کابل و دریل و مته و پیچ و رولپلاک و گچ و سیمان (!) سر و کار داشتم! این رو برای اون دوستانی نوشتم که فکر میکنن همهی IT-Man ها خیلی شیک و مجلسی میشینن پشت کامپیوتر و قهوه میخورن و سایت ناسا رو هک میکنن!
به دلیل افزایش مسئولیتهام توی محیط کار و خستگیهای جسمی و فکری، مجبور شدم یکی از دو کلاس زبانی رو که داشتم، تحویل بدم و اونها رو بسپارم به یک معلم دیگه. راستش دوراهی سختی بود: یک طرف کلاسی بود که خیلی خوب بودن و سطحشون بالا بود و کارم راحت؛ و یک طرف دیگه کلاسی که شیطنت میکردن و از نظر دانش زبانی اوضاع خوبی نداشتن و بنا به پیشنهاد خودم، براشون یک ترم به صورت آزاد برنامهریزی شده بود. بنا به حس مسئولیتپذیری، کلاس دوم رو انتخاب کردم.
کلاس اول، کلاسی بود که اینجا در موردشون نوشتم؛ همون کلاسی که با هم دیگه یک مجله به زبان انگلیسی نوشتیم و کلی لذت بردیم! امّا بالأخره هر آغازی پایانی داره و مسیر همراهی من هم با این کلاس به پایان خودش رسید؛ پایان روزهای خوب و خوشی که در کنار هم داشتیم.
در انتهای کلاس، هر کدوم از این شاگردهای خوب و مهربان و بامعرفت، احساسشون نسبت به این کلاس رو برام نوشتن و من هم بهشون قول دادم که نوشتههاشون رو بذارم اینجا. پس من رو دنبال کنید!
ادامه مطلب ...
سلام!
اول: «کوچه عاشقانه» اسم یکی از زیباترین آلبومهای «علیرضا عصار» هست که میتونید از لینکهای زیر دانلودش کنید:
دوم: این داستان، داستان یک کوچ اجباری، از سیستم عامل ویندوزفون (مرحوم ویندوز فون؛ البته!) به اندروید هست؛ با تمام خاطرات خوبی که از ویندوزفون داشتم و با تمام تجربیات جدیدی که از اندروید خواهم داشت.
به دلیل خرابی باتری و کمبود اپلیکیشن، مجبور شدم با گوشی «مایکروسافت لومیا 950» خودم خداحافظی کنم و با یک گوشی «نوکیا 7.2» به دنیای اندروید پا بذارم.
اگه میخواید نظرات «دکتر IT» در مورد این دو برند و تجربهی کار کردن با دو دنیای متفاوت رو داشته باشید؛ پس با ما همراه باشید: